بهتر است به آن به چشم یک کالای لوکس نگاه نکنید، کالایی که هیچ وقت هم پولی برای خریدنش ندارید! پیش از آنکه به این فکر کنیم که چه کتابهایی بخوانیم بهتر است به نوع نگاهمان به کتاب توجه کنیم.
پس لطفا با خوردن یک پیتزای کمتر، کتاب بخرید و به آن به عنوان ابزاری برای افزایش آگاهی های خود نگاه کنید. شک نکنید این افزایشِ آگاهی، منجر به بهبود کیفیت زندگی تان خواهد شد. قبل از هر چیزی، کیفیت زندگی ما تابعی از افکار ماست.
همه کتابهای نوشته شده، پنانسیل بهبودِ کیفیت زندگی شما را ندارند. مهم است که بدانیم چه کتابی بخوانیم. میتوانید از آن دوستانتان که اهل کتاب هستند، سراغ کتابهای خوب را بگیرید. (اینجا یک فهرست از کتابهای خوب برای شروع کتابخوانی هست، اگر سوالتان این است که با چه کتابی شروع کنیم؟ حتما سری به این فهرست بزنید) اهمیت کتاب خوب خواندن کمتر از اهمیت کتابخوانی نیست.
و البته پیشنهاد من این است که کتابِ خوبی را که پیدا کرده اید، حتما بخرید. اصولا ما آدمها برای چیزی که پولی بابتش بپردازیم، ارزش بیشتری قائل هستیم. پس لطفا بیخیال امانت گرفتن کتاب شوید.
یادمان باشد کتابی که خریده ایم، قرار است زندگی ما را بهتر کند. اینکه چگونه کتاب بخوانیم هم خیلی مهم است. دوریالِ شبکه سه که نگاه نمی کنید تا منتظر آخرش باشید ببینید چه میشود. اصطلاحی که من در این مورد دارم این است که کتابهای خوب را باید خورد! روش کتاب خوانی بسیار مهم است.
خلاصه کردن کتاب، دو فایده اصلی دارد:
پیشنهاد من این است که خلاصه شخصی خودتان را داشته باشید. اما خواندن خلاصه دیگران از آن کتاب هم میتواند مفید باشد. یک روشِ خوبِ استفاده از خلاصه های دیگران، قرار دادن آن خلاصه کنار دستتان هنگام خواندن کتاب است. اینگونه میتوانید هرجا که لازم دانستید، مطالبی را هم خودتان اضافه کنید.
میتوانید برای انتشار خلاصههای خودتان وبلاگ یا کانال تلگرام هم بزنید. شوق خلاصه کردن و قرار دادن خلاصههای کتاب در یک جای مشخص باعث ایجاد عادت به کتابخوانی شما میشود.
همان مفهوم آهسته و پیوسته پیمودن مسیر را لطفا رعایت کنید. مگر قرار نیست کتاب به بهبود کیفیت زندگی ما کمک کند؟ پس چرا باید خواندنِ کتاب را قطع کنیم؟
مفاهیمِ کتاب را هم آهسته آهسته بفرستید توی مغزتان، تا برود و سر جایش بنشیند. هنگام خواندنِ کتاب، خوب به مطالبش فکر کنید. دوره های تندخوانی و این داستانها را رها کنید. حالا که فهمیدید چه کتابهایی بخوانید و کتابهای مناسب را پیدا کردهاید رهایشان نکنید.
اگر محلی برای ثبت تداعی های خودتان هنگام خواندن کتاب هم داشته باشید، عالی است. سعی کنید مصداقِ مفاهیمِ کتاب را در زندگی خودتان پیدا کنید و به راه حلهای جدیدی برسید.
ممکن است هنگام خواندن بهترین کتاب هم، روزی برسد که دوست نداشته باشید سمتِ آن کتابِ خاص بروید. برای اینجور مواقع همیشه یک یا دو کتاب دیگر هم در دست مطالعه داشته باشید تا سراغ آنها بروید. یادمان باشد که قرار نیست از روی بی حوصلگی فقط کتاب را تمام کنیم، پس کتاب را باانرژی بخوانید.
بعد از اینکه تصمیم گرفتید کتاب خواندن را به یک روند همیشگی در زندگیتان تبدیل کنید، یک برنامه هفتگی برایش داشته باشید. از کم شروع کنید. مثلا به صورت میانگین روزانه نیم ساعت، مجموعش میشود هفته ای ۳٫۵ ساعت. اگر یک روز نتوانستید برنامه را رعایت کنید، سعی کنید روزهای بعد جبرانش کنید. عناوین کتابها را از قبل آماده کنید تا پاسخ سوالی مانند چه کتابی بخونم را از قبل داشته باشید.
برای اطمینان از رعایت این برنامه توسط خودتان، برای انجام ندادنش، یک جریمه برای خودتان درنظر بگیرید، پیشنهاد من این است که جریمه از نوع پرداخت پول باشد!
این کار باعث میشود، مفاهیم را بهتر یاد بگیرید. اساسا وقتی ما یک مفهوم را بتوانیم برای دیگران هم توضیح بدهیم، یعنی آن را به خوبی یاد گرفته ایم. سعی کنید شنونده خوبی را انتخاب کنید تا ذوقِ تعریف کردنتان از بین نرود!
شاید هم با این تعریف کردن و توضیح دادن مطالبِ کتاب، دیگران هم به خواندنش ترغیب شدند؛ اینگونه با یک تیر دو نشان زده اید. اگر کسی از اطرافیانتان پرسید: چه کتابی بخونم، فرصت خوبی نصیبتان شده، بروید و در مورد آخرین کتابی که خواندهاید به او توضیح بدهید.
اصل داستان این بود که کتاب به بهبود کیفیت زندگی شما کمک کند. پس سعی کنید، مفاهیمی را که فرا گرفته اید، در زندگی خودتان هم بکار بگیرید. تا میتوانید به مفاهیم فکر کنید و دنبال مصادیق آن در زندگی تان باشید.
بعد از اینکه فهمیدیم چه کتابهایی بخوانیم و چگونه کتاب بخوانیم، باید برویم و به آموختههایمان عمل کنیم.
عادت به کتابخوانی میتواند دنیای ما را دگرگون کند. موارد بالا را که رعایت کنید، کم کم معتاد به کتاب خواندن میشوید. فکر نکنم اعتیادی لذت بخش تر از این در دنیا وجود داشته باشد.